زناشویی

صد جمله فاز سنگین برای عاشقانِ سکوت!




صد جمله فاز سنگین برای عاشقانِ سکوت!


گاهی سکوت، بهترین پاسخ است. گاهی هم، تنها پاسخ.

اگر دنبال جملاتی هستید که عمق درونت را به تصویر بکشند، جای درستی آمده‌اید. این شما و این هم صد جمله فاز سنگین که شاید حرف دل شما باشند:

  • ✔️زمان ثابت کرد که هیچ چیز ارزشِ دل شکستن ندارد.
  • ✔️من سکوت می‌کنم، تو تفسیر به نفع خودت.
  • ✔️بعضی وقتا باید بد بشی، تا بدونن خوب بودن وظیفت نیست.
  • ✔️ما سوختیم تا شما گرم شید، چه حیف که هیزم شکنمون رو دزدیدن.
  • ✔️گاهی باید رفت، حتی وقتی هیچ جایی برای رفتن نیست.
  • ✔️فرق من با بقیه اینه که من نقش بازی نمیکنم.
  • ✔️دنیا پر از نقاب است، به سختی می توان فهمید چه کسی واقعاً کیست.
  • ✔️زمان میگذرد، اما زخم ها باقی میمانند.
  • ✔️هر چه بیشتر بدانید، کمتر خواهید گفت.
  • ✔️سکوت بلندترین فریاد است.
  • ✔️گاهی یک خداحافظی، یک دنیا حرف ناگفته را با خود می‌برد.
  • ✔️درد را هرگز نمی توان با کلمات توصیف کرد.
  • ✔️زندگی بازی است، اما من با قوانین خودم بازی می کنم.
  • ✔️تنهایی بهتر از بودن در جمعی است که تو را نمی فهمند.
  • ✔️من به گذشته فکر نمی کنم، به آینده هم امیدی ندارم.
  • ✔️زمان همه چیز را حل نمی کند، فقط ما را عادت می دهد.
  • ✔️بعضی وقت ها باید رها کرد و رفت، بدون اینکه به عقب نگاه کرد.
  • ✔️من قوی نیستم، فقط یاد گرفته ام چگونه درد را پنهان کنم.
  • ✔️هیچ چیز ابدی نیست، حتی غم ها.
  • ✔️من به کسی اعتماد ندارم، حتی به خودم.
  • ✔️گاهی فراموش کردن، تنها راه نجات است.
  • ✔️من به دنبال آرامش هستم، اما نمی دانم کجاست.
  • ✔️زندگی یک سفر است، اما من گم شده ام.
  • ✔️بعضی وقت ها باید سکوت کرد و فقط تماشا کرد.
  • ✔️من به هیچ چیز اهمیت نمی دهم، حتی به زندگی.
  • ✔️زمان می گذرد، اما هیچ چیز تغییر نمی کند.
  • ✔️من به دنبال معنای زندگی هستم، اما پیدا نمی کنم.
  • ✔️گاهی باید قبول کرد که بعضی چیزها درست نمی شوند.
  • ✔️من به هیچکس نیاز ندارم، فقط به خودم.
  • ✔️زندگی یک کابوس است، اما من بیدار نمی شوم.
  • ✔️گاهی باید فراموش کرد و به جلو رفت.
  • ✔️من به هیچ چیز باور ندارم، حتی به خدا.
  • ✔️زمان می گذرد، اما زخم ها تازه می مانند.
  • ✔️من به دنبال یک راه فرار هستم، اما پیدا نمی کنم.
  • ✔️گاهی باید تسلیم شد و پذیرفت.
  • ✔️من به هیچ چیز امیدوار نیستم، حتی به آینده.
  • ✔️زندگی یک بازی است، اما من بازنده ام.
  • ✔️گاهی باید سکوت کرد و فقط گریه کرد.
  • ✔️من به هیچکس اعتماد ندارم، حتی به خانواده ام.
  • ✔️زمان می گذرد، اما دردها فراموش نمی شوند.
  • ✔️من به دنبال یک دوست هستم، اما پیدا نمی کنم.
  • ✔️گاهی باید قبول کرد که تنها هستی.
  • ✔️من به هیچ چیز علاقه ندارم، حتی به خودم.
  • ✔️زندگی یک امتحان است، اما من تقلب می کنم.
  • ✔️گاهی باید رها کرد و رفت.
  • ✔️من به هیچکس نیاز ندارم، فقط به سکوت.
  • ✔️زمان می گذرد، اما هیچ چیز بهتر نمی شود.
  • ✔️من به دنبال یک دلیل برای زندگی هستم، اما پیدا نمی کنم.
  • ✔️گاهی باید فراموش کرد و شروع کرد.
  • ✔️من به هیچکس باور ندارم، حتی به عشق.
  • ✔️زندگی یک دروغ است، اما من باور می کنم.
  • ✔️گاهی باید تسلیم شد و مرد.
  • ✔️من به هیچ چیز امیدوار نیستم، حتی به مرگ.
  • ✔️زمان می گذرد، اما دردها بیشتر می شوند.
  • ✔️من به دنبال یک پایان هستم، اما پیدا نمی کنم.
  • ✔️گاهی باید سکوت کرد و فقط منتظر بود.
  • ✔️من به هیچکس اعتماد ندارم، حتی به سرنوشت.
  • ✔️زندگی یک قصه است، اما من نویسنده اش نیستم.
  • ✔️گاهی باید فراموش کرد و زندگی کرد.
  • ✔️من به هیچکس نیاز ندارم، فقط به یک معجزه.
  • ✔️زمان می گذرد، اما زخم ها عمیق تر می شوند.
  • ✔️من به دنبال یک جواب هستم، اما پیدا نمی کنم.
  • ✔️تنهایی، بزرگترین دارایی من است.
  • ✔️سکوت من، فریادی است که هیچ کس نمی شنود.
  • ✔️آدم ها، نقاب های زیبایی به صورت می زنند.
  • ✔️قلب من، قبرستان آرزوهایم است.
  • ✔️زندگی، یک بازی بی قانون است.
  • ✔️خسته ام از تظاهر به خوب بودن.
  • ✔️در این دنیا، هیچ چیز ابدی نیست.
  • ✔️حتی سایه ام هم در تاریکی ترکم می کند.
  • ✔️دیگر نمی توانم باور کنم، اعتمادم را دزدیده اند.
  • ✔️درد، تنها همدم من در این شب های سرد است.
  • ✔️به دنبال گم شدن می گردم.
  • ✔️حرف ها کم آورده اند. . .
  • ✔️دنیا جایی برای رویاهای من ندارد.
  • ✔️هر چه بزرگتر میشوم، تنهایی را بیشتر دوست دارم.
  • ✔️دلخوشی هایم، دلبستگی هایم را بلعیدند.
  • ✔️تمام خاطراتم، زخمی کهنه اند.
  • ✔️به کجای این زندگی دلبسته باشم؟
  • ✔️روحم خسته تر از آن است که جسمم نشان می دهد.
  • ✔️اعتماد، گران ترین هدیه است که از همه دریغ می شود.
  • ✔️به دنبال راهی برای خروج از این منجلاب می گردم.
  • ✔️سایه ی سنگین گذشته، روی آینده ام افتاده است.
  • ✔️باید تمام خاطرات را به آتش کشید.
  • ✔️دیگر نای بلند شدن ندارم.
  • ✔️تنها یک سکوت ابدی، می‌تواند آرامم کند.
  • ✔️در این جنگ نابرابر، همیشه بازنده ام.
  • ✔️دنیا پر از آدم های اضافی است.
  • ✔️هیچکس نمی داند درونم چه می گذرد.
  • ✔️تمام آرزوهایم، در کودکی جا مانده اند.
  • ✔️هر روز، بیشتر از دیروز ناامید می شوم.
  • ✔️کاش می شد به گذشته برگشت و اشتباهات را جبران کرد.
  • ✔️دیگر به هیچ چیز امیدی ندارم.
  • ✔️سکوت تنها سلاح من است.
  • ✔️دلم یک فراموشی مطلق می خواهد.
  • ✔️در این دنیا، هر کسی به فکر خودش است.
  • ✔️خسته از جنگیدن برای چیزهایی که ارزشش را ندارند.
  • ✔️دروغ ها، واقعی تر از حقیقت ها شده اند.
  • ✔️اعتماد کردن، بزرگترین اشتباه زندگی ام بود.
  • ✔️همه چیز دروغ بود.
  • ✔️زندگی، یک بازی مسخره است.
  • ✔️دیگر هیچ چیز برای از دست دادن ندارم.
  • ✔️زمان، دردی بی درمان است.

این جملات تنها بخشی از عمق سکوت هستند. گاهی باید سکوت کرد و گذاشت زمان خودش همه چیز را حل کند.

امیدوارم این جملات، بازتابی از احساسات درونی شما باشند.





صد جمله فاز سنگین


صد جمله فاز سنگین

1. سکوت، گاهی رساترین فریاد است.

وقتی کلمات کم می آورند، سکوت حرف های زیادی برای گفتن دارد. گاهی بهترین پاسخ، هیچ نگفتن است. سکوت، زبانِ دل های شکسته است. در سکوت، قدرتی نهفته است که در هیاهو گم می شود. آدم ها، گاهی در سکوت، خود را پیدا می کنند. سکوت کن. . . بگذار حقیقت خودش را فریاد بزند. سکوت، نقابی بر چهره ی درد است.

2. زندگی، یک بازی شطرنج است و من، سربازی که قربانی می شود.

در این بازی، مهره های اصلی همیشه برنده اند. گاهی، باید قربانی شد تا دیگران پیروز شوند. من، فقط یک مهره ی کوچک در این صفحه ی بزرگ هستم. سرنوشت من، از قبل تعیین شده است. در این بازی، کسی به فکر سرباز نیست. من، قربانی خواسته های دیگران هستم. شطرنج زندگی، منصفانه نیست.

3. من، غرق در دریای تنهایی، به دنبال ساحلی آرام می گردم.

امواج غم، مدام مرا به زیر می کشند. هیچ کس صدای مرا نمی شنود. ساحل آرامش، فقط یک سراب است. در این دریای بی کران، تنها هستم. به دنبال نوری در تاریکی می گردم. امید، آخرین چیزی است که از دست می دهم. شاید، ساحلی در دوردست ها وجود داشته باشد.

4. نقاب ها، چهره ی واقعی آدم ها را پنهان می کنند.

پشت هر لبخند، شاید اشکی نهفته باشد. اعتماد، دیگر معنایی ندارد. همه، در حال بازی کردن نقش هستند. چهره ی واقعی آدم ها، دروغین است. در این دنیای نقاب زده، گم شده ام. به دنبال چهره ای اصیل می گردم. نقاب ها، دیواری بین من و دیگران هستند.

5. زمان، در حال گذر است و من، اسیر خاطرات گذشته ام.

گذشته، زنجیری بر پای من است. نمی توانم از آن رها شوم. خاطرات، مانند خوره، روحم را می خورند. در گذشته زندگی می کنم. فراموشی، آرزوی من است. زمان، مرهمی بر زخم هایم نیست. گذشته، آینده ام را نابود کرده است.

6. در این شهرِ پر هیاهو، سکوتِ قلبم را می شنوم.

صداها، فقط نقابی بر دردِ درونی هستند. در این شلوغی، تنها هستم. قلبم، در سکوت، فریاد می زند. کسی صدای مرا نمی شنود. در این شهر، گم شده ام. به دنبال آرامش می گردم. سکوت قلبم، رنجی بی پایان است.

7. زندگی، یک دروغ بزرگ است.

همه چیز، ظاهری فریبنده دارد. حقیقت، تلخ تر از آن است که تصور می کنیم. در این دروغ بزرگ، گم شده ایم. به دنبال حقیقت می گردم. دروغ ها، زندانی برای روحم هستند. از دروغ ها خسته شده ام. آیا حقیقت، روزی آشکار خواهد شد؟

8. من، یک روح سرگردان در این دنیای مادی هستم.

جایی در این دنیا ندارم. به دنبال معنای زندگی می گردم. در این دنیای بی رحم، تنها هستم. روحم، در حال فرسایش است. به دنبال خانه ای برای روحم می گردم. این دنیا، برای من نیست. شاید، در دنیایی دیگر، آرامش پیدا کنم.

9. هر لبخند، نقابی بر چهره ی زخمی من است.

درد را پنهان می کنم. نمی خواهم کسی ضعفم را ببیند. لبخند، فقط یک نمایش است. پشت لبخندم، دنیایی از غم پنهان است. زخم هایم، التیام ناپذیر هستند. لبخند، نقابی برای فریب دیگران است. چه کسی می داند پشت این لبخند چه می گذرد؟

10. تقدیر، بازیچه ی دست سرنوشت است.

ما، عروسک های خیمه شب بازی هستیم. سرنوشت، برای ما تصمیم می گیرد. هیچ کنترلی بر زندگی خود نداریم. تقدیر، از قبل نوشته شده است. آیا می توان تقدیر را تغییر داد؟سرنوشت، بی رحم است. در بازی تقدیر، بازنده ایم.

11. من، بازمانده ای از یک نسل فراموش شده ام.

هیچ کس مرا درک نمی کند. به گذشته تعلق دارم. در این دنیای مدرن، بیگانه ام. آرمان هایم، رنگ باخته اند. احساس می کنم تنها مانده ام. هیچ کس به حرف هایم گوش نمی دهد. نسل من، در حال انقراض است.

12. قلبم، گورستانی از آرزوهای دفن شده است.

همه چیز، به خاک سپرده شده است. امیدی به آینده ندارم. آرزوهایم، دیگر برآورده نخواهند شد. قلبم، پر از اندوه است. دیگر نمی توانم آرزو کنم. گورستان قلبم، ابدی است. آرزوها، مُرده اند.

13. اشک ها، زبانی هستند که قلب نمی تواند بیان کند.

درد، در اشک ها خلاصه می شود. اشک ها، مرهمی بر زخم های روح هستند. وقتی کلمات کم می آورند، اشک ها سخن می گویند. اشک، نشانه ی ضعف نیست، رهایی است. با اشک ها، درد را می شویم. اشک ها، زبان دلتنگی هستند. گاهی، فقط باید گریست.

14. من، سایه ای از خودم هستم.

هویتم را گم کرده ام. هیچ کس مرا نمی بیند. وجودم، بی معنا شده است. سایه ها، همیشه در تاریکی هستند. به دنبال نور می گردم. می خواهم دوباره خودم باشم. سایه، انعکاسی از گذشته است.

15. خاطرات، خنجری هستند که مدام در قلبم فرو می روند.

هر لحظه، درد را حس می کنم. فراموشی، آرزوی محال من است. خاطرات، رها نمی کنند. زخم های خاطرات، همیشه تازه هستند. گذشته، رهایم نمی کند. خاطرات، زندان ذهن من هستند. می خواهم خاطرات را به فراموشی بسپارم.

16. در این دنیای پر از رنگ، سیاهی مطلق را می بینم.

رنگ ها، فقط فریب هستند. پشت هر رنگ، تاریکی پنهان است. سیاهی، حقیقت جهان است. رنگ ها، دروغین هستند. سیاهی، درونم را فرا گرفته است. به دنبال نوری در این سیاهی می گردم. سیاهی، ابدی است.

17. تنهایی، بهترین همدم من است.

تنها، کسی است که مرا درک می کند. در تنهایی، آرامش پیدا می کنم. تنهایی، پناهگاه من است. از آدم ها خسته شده ام. در تنهایی، خودم هستم. تنهایی، حقیقت وجود من است. تنهایی، ابدی است.

18. سکوت، اعتراف به ناتوانی در بیان است.

وقتی کلمات کم می آورند، سکوت می کنم. نمی توانم احساساتم را بیان کنم. سکوت، بهترین پاسخ است. در سکوت، فریاد می زنم. سکوت، زبانِ دل است. سکوت، سنگین است. سکوت، نقاب بر چهره ی درد است.

19. امید، آخرین چیزی است که می میرد، اما گاهی، آرزو می کنم که زودتر بمیرد.

امید، عذابی بی پایان است. امید، فقط درد را طولانی می کند. بی امیدی، رهایی است. امید، دروغین است. می خواهم امید را فراموش کنم. امید، مانع از پذیرش واقعیت است. مرگ امید، آغاز آرامش است. کاش امید زودتر بمیرد.

20. من، کتابی ناخوانده در قفسه ی فراموشی هستم.

هیچ کس به من توجه نمی کند. داستانم، ناتمام مانده است. در قفسه ی فراموشی، خاک می خورم. هیچ کس نمی خواهد مرا بخواند. کتاب زندگی ام، بسته شده است. در انتظار خواننده ای هستم. فراموشی، سرنوشت من است. کتابم، برای همیشه ناخوانده خواهد ماند.

21. خنده هایم، فریادی خاموش در برابر درد هستند.

پشت هر خنده، غمی پنهان است. خنده، نقابی بر چهره ی زخم خورده ام است. درد را با خنده پنهان می کنم. خنده، تسکینی موقت است. فریاد درونم را با خنده خفه می کنم. خنده، تظاهری بیش نیست. چه کسی می داند پشت خنده هایم چه می گذرد؟

22. زمان، قاتلی بی رحم است که لحظه به لحظه، زندگی را از ما می گیرد.

هر ثانیه، به مرگ نزدیک تر می شویم. زمان، هیچ چیز را التیام نمی بخشد. زمان، همه چیز را از بین می برد. در برابر زمان، ناتوانیم. زمان، حاکم مطلق است. زمان، فرصتی برای جبران نیست. زمان، می گذرد و ما پیر می شویم.

23. سرنوشت، زنجیری است که به پایمان بسته شده و راه فراری نیست.

محکوم به سرنوشت هستیم. نمی توانیم از سرنوشت فرار کنیم. سرنوشت، از قبل تعیین شده است. در برابر سرنوشت، تسلیم هستیم. هیچ کنترلی بر زندگی خود نداریم. سرنوشت، ظالم است. در زنجیر سرنوشت، اسیر هستیم.

24. هر قدمی که بر می دارم، مرا به سوی نیستی نزدیک تر می کند.

زندگی، سفری به سوی مرگ است. هر لحظه، به پایان نزدیک تر می شویم. نیستی، در انتظار ماست. مرگ، اجتناب ناپذیر است. زندگی، گذرا است. نیستی، ابدی است. به سوی نیستی گام بر می داریم.

25. در این دنیای پر از ریا، صداقت یک گناه نابخشودنی است.

صداقت، دشمن دارد. ریا، ارزش است. صادق بودن، مجازات دارد. در این دنیا، باید ریاکار بود. صداقت، جایی ندارد. ریا، کلید موفقیت است. در دنیای ریا، صداقت را دفن می کنند.

26. من، گم شده ای در هزارتوی زندگی هستم.

راه را گم کرده ام. نمی دانم به کجا می روم. در هزارتو، سرگردانم. راه خروجی را پیدا نمی کنم. هویتم را گم کرده ام. در جستجوی خودم هستم. هزارتو، بی انتها است.

27. قلبم، زندانی است که کلیدش را گم کرده ام.

در قلبم، محبوس شده ام. نمی توانم از زندان قلبم فرار کنم. کلید رهایی را گم کرده ام. زندان قلبم، ابدی است. تنهایی، همدم من است. به دنبال کلید گمشده می گردم. آیا کلید را پیدا خواهم کرد؟

28. زخم هایم، یادگاری از اعتمادهای بیجا هستند.

اعتماد، اشتباه بود. زخم ها، التیام ناپذیرند. اعتماد، باعث درد است. دیگر به کسی اعتماد نمی کنم. زخم ها، همیشه تازه هستند. یادگاری از خیانت. اعتماد، مُرد. زخم ها، رهایم نمی کنند.

29. سکوت، فریادی است که گوش ها توان شنیدنش را ندارند.

فریاد درونم، بی صدا است. کسی صدای مرا نمی شنود. گوش ها، ناشنوا هستند. سکوت، بلندترین فریاد است. در سکوت، فریاد می زنم. سکوت، زبان دل است. فریاد سکوت، بی پایان است.

30. زندگی، نمایشی است که بازیگرانش، ماسک بر چهره دارند.

همه در حال نقش بازی کردن هستند. چهره ی واقعی آدم ها، پنهان است. اعتماد، بی معنا است. در این نمایش، گم شده ام. دنبال چهره ای واقعی می گردم. نقاب ها، فریبنده هستند. زندگی، یک دروغ بزرگ است.

31. من، مسافری تنها در جاده ای بی انتها هستم.

مقصد را نمی دانم. همسفری ندارم. جاده، بی پایان است. تنهایی، همدم من است. در این جاده، سرگردانم. به دنبال آرامش می گردم. شاید هرگز به مقصد نرسم.

32. هر طلوع خورشید، یادآور یک روز کمتر از عمرم است.

زندگی، رو به پایان است. هر روز، به مرگ نزدیک تر می شوم. خورشید، قاتل خاموش است. طلوع، یادآور نیستی است. زندگی، گذرا است. مرگ، حتمی است. خورشید، طلوع می کند و من پیرتر می شوم.

33. در این جنگل بتنی، انسانیت گم شده است.

سنگدلی، جایگزین محبت شده است. انسان ها، به هیولا تبدیل شده اند. محبت، نایاب است. در این جنگل، تنها هستم. دنبال انسانیت می گردم. سنگدلی، قانون جنگل است. انسانیت، مُرد.

34. من، قطره اشکی هستم که در اقیانوس گم شده ام.

هویتم را از دست داده ام. بی ارزش شده ام. در اقیانوس، ناپدید شده ام. هیچ کس مرا نمی بیند. قطره اشکی فراموش شده. اقیانوس، بی رحم است. دیگر اثری از من نیست.

35. قلبم، صحرایی خشک و بی آب و علف است.

امید، مرده است. عشق، وجود ندارد. بی حسی، حکمفرما است. در این صحرا، تشنه ام. دنبال سراب می گردم. صحرا، بی انتها است. قلبم، خشکیده است.

36. من، آوازی غمگین در سکوت شب هستم.

کسی به آوازم گوش نمی دهد. غم، در صدایم جاری است. در سکوت شب، گم شده ام. آوازم، بی پاسخ است. شب، سیاه است. غم، بی پایان است. آوازم، در سکوت محو می شود.

37. هر خاطره ای، زخمی تازه بر قلبم است.

گذشته، رهایم نمی کند. خاطرات، دردناک هستند. زخم ها، التیام نمی یابند. هر خاطره، یادآور درد است. می خواهم گذشته را فراموش کنم. خاطرات، زندان ذهن من هستند. گذشته، آین آین آینده ام را سیاه کرده است.

38. زندگی، شکنجه گاهی است که در آن هر روز، قطره قطره جان می دهیم.

درد، بی پایان است. مرگ، آرامش است. زندگی، عذاب است. هر روز، شکنجه می شویم. امیدی به رهایی نیست. زندگی، ظالم است. قطره قطره جان می دهیم.

39. در این دنیای وارونه، بدی ها خوب هستند و خوبی ها، بد.

ارزش ها، تغییر کرده اند. دروغ، حقیقت است. صداقت، گناه است. در این دنیا، گم شده ام. به دنبال حقیقت می گردم. دروغ، همه جا را فرا گرفته است. دنیای وارونه، دیوانه کننده است.

40. من، قایقی شکسته در دریای طوفانی زندگی هستم.

امید، ندارم. غرق خواهم شد. طوفان، بی رحم است. قایقم، از هم پاشیده است. در دریا، سرگردانم. به دنبال ساحل می گردم. غرق شدن، حتمی است.

41. در این شهر بی روح، هیچ کس صدای تنهایی ام را نمی شنود.

همه غرق در خود هستند. همدردی، وجود ندارد. تنهایی، همدم من است. در این شهر، گم شده ام. به دنبال کسی می گردم که صدایم را بشنود. شهر، بی روح است. صدای تنهایی ام، خاموش است.

42. هر روز، ماسکی جدید بر چهره می زنم تا کسی از درونم خبردار نشود.

درد را پنهان می کنم. نمی خواهم کسی ضعفم را ببیند. نقاب، محافظ من است. پشت ماسک، دردم را پنهان می کنم. هر روز، نقابی جدید. ماسک، فریبنده است. چه کسی می داند پشت ماسک چه می گذرد؟

43. زندگی، زنجیره ای از حسرت هاست که هر روز، حلقه ای به آن اضافه می شود.

گذشته، پر از اشتباه است. هر روز، حسرت می خورم. زنجیر حسرت، سنگین است. نمی توانم از گذشته فرار کنم. حسرت، عذاب است. زنجیره حسرت، بی پایان است. زندگی، پر از حسرت است.

44. من، درختی خشکیده در زمستانی بی پایان هستم.

امیدی به بهار ندارم. ریشه هایم، خشکیده اند. زمستان، بی رحم است. درخت، بی برگ و بار است. مرگ، در انتظارم است. زمستان، ابدی است. درخت، خشکیده است.

45. هر لبخندی، تلاشی بیهوده برای فراموشی درد است.

درد، عمیق است. لبخند، سطحی است. فراموشی، غیر ممکن است. لبخند، فقط نقاب است. درد، پنهان است. تلاش برای فراموشی، بی فایده است. لبخند، فریبنده است.

46. من، شبحی هستم که در خاطرات گذشته سرگردانم.

به دنیای زندگان تعلق ندارم. در گذشته، اسیر شده ام. خاطرات، رهایم نمی کنند. شبح، سرگردان است. به دنبال آرامش می گردم. گذشته، فراموش نمی شود. شبح، تا ابد سرگردان خواهد بود.

47. زندگی، بازیچه ای در دستان سرنوشت است.

ما، عروسک های خیمه شب بازی هستیم. هیچ کنترلی بر زندگی خود نداریم. سرنوشت، برای ما تصمیم می گیرد. بازیچه، بی ارزش است. سرنوشت، ظالم است. در بازی سرنوشت، بازنده ایم. زندگی، بی معنا است.

48. در این دنیای بی وفا، انتظار هیچ چیز را نداشته باش.

هیچ کس، وفادار نیست. اعتماد، بیجا است. انتظار، دردناک است. دنیای بی وفا، فریبنده است. ناامیدی، رهایی است. انتظار، عذاب است. هیچ چیز، پایدار نیست.

49. قلبم، انباری از غم است که هر روز، قفسه های آن پرتر می شود.

غم، بی پایان است. در قلبم، جایی برای شادی نیست. بهبود روابط زناشویی

نمایش بیشتر

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا